کتاب گناه جلال آل احمد، روایت زیرکانه ای است از محرومیت ها و ممحدودهیت های موجود در جامعه امروز. جامعه ای که در آن انسان محکوم است به الینه شدن. انسان در چهارچوب روابط و ضوابط زندگی روزانه خود همواره با بدی هایی روبروست که به دلیل کثرت و تکرار، به حقایقی پرهیز ناپذیر تغییر شکل داده اند و جزیی لاینفک از پوسته رفتارها و سنت هایش گردیده است. انسان از کودکی در محاصره انبوهی از اعتقادات، عقاید، سنت ها ( درست یا اشتباه ) و … قد می کشد و نمو می کند. خانواده و اعتقادات قدیمی و اجباری جامعه نیز رویکردی از همین قبیل را بیشتر شدن می نماید و به این ترتیب درون بچه در حالپرورش شکل می گیرد، قالب می گیرد. سفت و سخت می شود .
خلاصه کتاب گناه
شب روضه هفتگی مان بود و من تا پشت بام خانه را آب و جارو کردم و رخت خواب ها را انداختم، هوا تاریک شده بود و مستعمعین روضه آمده بودند. حیاطمان که تابستان ها دورش را با قالی های کناره مان فرش می کردیم و گلدان ها را مرتب دور حوضش می چیدیم، داشت پرمی شد. من کارم که تمام می شد، توی تاریکی لب بام می نشستم و حیاط را تماشا می کردم .زمانی تابستان بود و روضه را توی حیاط می خواندیم، این عادت من بود.
آن شب هم مدتی توی حیاط را تماشا کردم. طوری نشسته بودم که سر و بدنم در تاریکی بود و من در روشنی حیاط، مردم را که یکی یکی می آمدند و سرجای دائمی خودشان می نشستند، تماشا می کردم. مناسب یادم مانده است. باز هم آن پیرمردی که زمانی گریه می کرد، آدم خیال می کرد می خندد، آمد و سرجای دائمی اش، پای صندلی روضه خوان نشست.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.